اتحاد میهنی بر اساس ناسیونالیسم ؟
« با اینکه ناسیونالیسم از جنبه های انسانی و اخلاقی و فرهنگی خالی نیست، مع الوصف دعوی ارتباط رژیم پهلوی و نظام آموزشی آن با «ایران باستان» ناسیونالیسم را از تمام جنبه های مثبت ان تهی کرد. در این رهگذر بود که نهضت ملی مصدق طعمه توطئه شاه و حامیان آمریکایی و انگلیسی او شد و در حد خود ثابت کرد که نظام پهلوی که این همه سنگ ملیت و «ایرانیت» را به سینه می زد، عملا خائن به مصالح ملی و میهنی است.
انقلاب توده ای وسیع مردم ایران که حکومت آن چنانی 57 ساله پهلویها خاتمه داد، به خوبی ثابت کرد که شعارهای ناسیونالیستی و میهنی نظام سابق که جهت دهنده سازمان آموزش و پرورش کشور بود، پایه ای و قشری داشت. نتیجه این شد که نظام جدید تعلیم و تربیت در ایران نتوانست آگاهی ملی و قومی و طبقاتی لازم را در میان گروههای مختلف مردم و در جهت همبستگی میهنی و اجتماعی آنان بوجود آورد، بلکه بر عکس هدف خود، بر جدایی و تفرقه آنان افزود؛ چه، هرگروه ایرانی آریایی نیست و هر گروه آریایی، با توجه به عقاید ی خود، ااماً نمی توانست «ناسیونالیست» باشد و با طیب خاطر به آموختن زبان پارسی و کنارگذاشتن زبان قومی مربوط بپردازد.» ص183-184

مرزهای مقدس تفرقه افکن
«اغلب مرزهای به ظاهر «مقدس» ی-جغرافیایی امروز که «مام میهن» در درون آنها چون جنینی در رحم «ساردین» شده است، از لحاظ وحدت و شمول زبانی و فرهنگی و تباری و تاریخی و جغرافیایی و اقتصادی هم تفرقه اندازند و هم اینکه جامع و کامل و تام و تمام نیستند. به عبارت دیگر، اغلب این کشورها دچار «حذف» نادلخواه بعضی از آنچه «ملی» است گشته اند و در عین حال آنچه را «ناملی» و «اجنبی» است، به هر شکل که بود و شد، در شکم خود جای داده اند.
به اصطلاح منطقیون، کشورهای مورد نظر از لحاظ عامل «ملی» نه «مانعة الجمع»اند و «مانعة الخُلو» زیرا که دو یا چند کشور هم مرز ممکن است در اصل یک واحد گسترده فرهنگی و قومی و زبانی و «ملی» بودند که تحت شرایط تحمیلی و استعماری و غیر آن به چند واحد یا کشور و یا ملت جدید «تجزیه» شده اند، یا اینکه شکل گیری آنها هرگز بر مبنای ضابطه ملی قابل قبول صورت نگرفته است. ص119-120

چگونگی پیدایش ملی گرایی
«مفهوم ی آنچه «ملی» به معنی امروزی، ابتدا در اروپا بوجود آمد. در واقع ریشه این ظهور می توان در زوال تدریجی قدرت فئودالی و اقتصاد کشاورزی و سرانجام گسترش امر تجارت و مبادله اقتصادی (Merchantilism) که مقدمه ظهور اقتصاد کاپیتالیست بود ولی «دولت» بر آن «کنترل» زیادی داشت، مربوط می شد. این نظام اقتصادی، پیدایش و گسترش شهرها که هسته اولیه آنها در اروپا همان (Bourg) بود(بورژوازی هم از اینجاست). این اقتصاد و کنترل حاکم را افزایش داد و رقابتهای حکام و جنگهای محلی و داخلی را پیش آورد. به عبارتدیگر، ریشهملی گرایی هرگز در زبان و فرهنگ و تبار و نژاد نبود، بلکه در کنترل اقتصاد محلی بود و به دست آوردن هر چه بیشتر سود و ثروت. به تدریج عوامل «ملی» و فرهنگی به عنوان دلایل دیگری، جهت کنترل اقتصادی هرچه بیشتر مورد توجه قرار گرفت. به همین جهت هم قدرتهای اروپایی چون فرانسه و انگلیس و اسپانیا و پرتقال و آلمان و ایتالیا و هلند و بلژیک و.برای کنترل منابع ثروت در اروپا با هم به رقابت و جنگ افتادند. این امر تدریجاً به عنوان یک پدیده جدید –یعنی استعمار- دامن قاره های آفریقا و آسیا و «برجدید» و به طور کلی هرآنچه غیر«اروپایی» بود شد. روی هم رفته، ملی گرایی و ملیت با توجه به این سابقه تاریخی و ریشه و خمیره اقتصادی –و نه نژادی- با انقلاب کبیر فرانسه (1789/م) به مرحله بارزی رسید. ظهور ناپلئون بناپارت و جنگهای اروپایی و خاورمیانه ای (در فلسطین و مصر) او و قد علم کردن انگلیسیها علیه او، هیأت و هویت «ملیت» را در چهارچوب مرزهای ی و جغرافیایی به عنوان «مرزهای مقدس ملی» که ظاهراً گروههای تباری و زبانی همگونی و یکپارچه را در خود جای می دهد، مشخص تر ساخت و بعدها مورد «تقلید» خاورمیانه ایها، برای مثال، قرار گرفت. ص117/118

ناسیونالیسم برای همه یا هیچکس!
«با توجه به تنوع فکری و تعدد نژادی، قوی، فرهنگی، زبانی، گویشی، اقلیمی، مذهبی و ایدئولوژیکی در ایران و جامعه دیرینه آن ضرورت خاصی وجود دارد که جامعه ایرانی به عنوان یک کلیت واحد بیش و کم به یک مبدأ یا اصل یا شعار همه گیر و عامه پسند تعلق یابد و متصف شود تا در پرتو آن تضادها و اختلافهای موجود گروهی تحت الشعاع قرار گیرد. و موجب تفرقه میهنی و جامعه ای نگردد. بی تردید، این مبدأ مورد نظر نمی تواند «ناسیونالیسم» فارس یا آریایی باشد، زیرا نه تنها همه مردم ایران «فارس» و «آریایی» نیستند، بلکه هم از یک طرف خود فارسها و آریاییها تابع صیغه یگانه ای از ناسیونالیسم نیستند و هم اینکه به علل معتقدات دینی و ی ممکن است ضد ناسیونالیسم باشند و هم اینکه اگر ناسیونالیسم برای آنان خوب است و رواست،برای ترک و کرد و عرب و بلوچ زشت و ناروا نیست. .»
. هرکسی را چون خیالی می برد سوی رهی*** یا همه گمراه یا خود هیچکس گمراه نیست! ص186

میهن دوستی و واقع گرایی
«.باید برای میهن دوستی مفاهیم اساسی انسانی واجتماعی و اقتصادی در ارتباط با حقوق حقۀ همه گروههای ملی و قومی و دینی سراغ گرفت و نباید از آن آدم بیسواد تنگدست که در حسرت نان شب است همان میهن دوستی را توقع داشت که از یک شخص تحصیلکرده و مرفه الحال. آنانی که آهدر بساط ندارند تا با ناله سودا کنند نمی توانند با اخلاص از وطن دوستی دم بزنند و این وضع آنان را هم نباید خیانت به مام میهن تلقی کرد، مام میهنی که لقمه ای نان به منارزانی ندارد، او خود به من خیانت و جنایت کرده است.»
«درنتیجه باید هم قبول کنیم که میهن دوستی اینگونه ایرانیان نمی تواند یک کاسه باشد، زیرا هرکسی، با توجه به عوامل مختلفی که اشاره شد، تصور و برداشت مختلفی از «وطن» دارد و با توجه به همین تصور و برداشت «حب وطن» شکل و «رنگ» می گیرد و کم و زیاد می شود و به گفتۀ عرب: «و للناس فیما یعشقون مذاهب». روی هم رفته این طرز تلقی مختلف از ایران به عنوان یک میهن خود از اسباب بحران هویت قومی است زیرا این «ایران» مفاهیم مختلفی برای گروههای مختلف ایرانیان دارد.»ص189

انسانیت، قومیّت، ملیّت
«اگر ما انسانها «این غرور عشق و مستی» و این «خنده بر غوغای هستی» و این «خور و خواب و خشم و شهوت» را کنار بگذاریم و خود را کشتۀ انتساب خشک و خالی به قریه و خون و ژن و «دی.ان.ای» و ایالت و ولایت و «ملت» -این واژۀ پر پژواک و آوازه، خواه این ملت خیلی هم باستانی باشد یا «خلق الساعه» و حتی «ولید اللحظه»- نسازیم، هم بیش و کم همه آفاق را گلستان دیده ایم و هم اینکه به صلای خدای تبارک و تعالی لبیک گفته ایم که فرموده: «.واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا.» سرچشمه هویت مبتنی بر وحدت و وحدانیت اینجاست؛ باقی همه سهل است.»
 ص249-250

ممالک محروسه ی ایرانِ کثیرالملة 
«.این را هم باید روشن کرد که قول به «ممالک محروسۀ ایران» و «کثیرالملّه» بودن آن –که بعضی ناآشنایان به مفاهیم تاریخی و شأن نزول آنها، «آلرژی» خاصی نسبت به این دو مفهوم دارند –هرگز به معنی تجزیه ایران و تجزیه طلبی ملل و نحل مختلف آن نیست و نباید هم باشد. در این معنی، ایران یگانۀ زمان نیست. هر جامعه باستانی و هر جامعه امروزی اسلامی و هر جامعه مهاجرپذیر (مانند آمریکا) «کثیر الملّه»اند و از «ممالک محروسه»ای (ایالت، ولایت، استان) تشکیل می یابند.»ص253

«جامعه» به جای «ملت»
«از دیدگاه تحلیلی محض، به مردمان مختلف ایران –یعنی ایرانِ«کثیرالمله» -به به عنوان یک «ملت» (Nation) واحد که بنا به تعریف محدود است، بلکه برعکس به عنوان یک «جامعه» (Society) ، در بطنِ تاریخِ تکوین خود از نژادها، قومیتها، ملیتها، زبانها، لهجه ها، دینها، مذهبها، و البته نظامهای ارزشی مختلف به وجود آمده است و منحصر به یکگروه و زبان و فرهنگ خاص و مشتی خاک نیست. تصور مردمان ایران به عنوان یک جامعه اینامکان را به ما می دهد که به جای ارزیابی آن با چشم تنگ «ناسیونالیستی»، آن را با دید جامعه شناختی  ( Sociological)بررسی نمائیم و مسائل موجود را با توجه به چنین دیدی تحلیل کنیم که جامعه قبل از هر چیز دیگر از «طبقات» و «قشرهای» اجتماعی تشکیل یافته است. البته ضمن آن که باید قبول کرد که گروههای مختلف قومی (و ملی) در ایران هم دارای مسأله «طبقاتی» و هم «ملی» هستند، اولویت دادن به دید جامعه شناختی در مقابل دید ناسیونالیستی، هم با ایدئولوژی «دینی» -که مبتنی بر مفهوم «امت» است سازگار است و هم با دید «سوسیالیستی» -که ناظر به عدالت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در راه «جامعه غیر طبقاتی» است. علاوه بر این، در تحلیل نهائی، نه دین و نه سوسیالیسم نافی «ناسیونالیسم» نیستند، که ناسیونالیسم دارای جنبه های انسانی و اخلاقی و تاریخیِ واقع گرایانه است و باید مورد توجه و احترام قرار گیرد.»ص 200-201

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Christine سعید دهقانیان لینک یاب لینکدونی تلگرام تخصصی همایش ghahramani اخبار صنعتی ایران زمین تکنولوژی و سرگرمی Cody آموزش تعمیرات موبایل راهبرد نجات اقتصاد ایران